در رمضان هلالِ روحت را میخواهند به در آورند از تاریکیهای نهانها و میخواهند تا سرشارت کنند از رحمت بیمنتها.
به گزارش ندای غرب، رمضان ماه میهمانی خدا آمده است. روحی میبایست لاجرم در تو دمیده شود. در صوری باید در ساعتی بدمند تا به یکباره بر مردنِ خویش بشوری و به ناگهان بر آرامگاه سالیان خویش برآشوبی و به زندهشدن برانگیخته شوی، تا از مردگی برهی و به زندگی آغاز کنی.
هر سال و هر ماه و هر روز و هر دم با تو چنین میکنند.
تا کی بعثت خویش بی آغازی و تا چه هنگام رستاخیزت از سر جان برخیزد!
هلالِ روحت را میخواهند به در آورند از تاریکیهای نهانها و میخواهند تا سرشارت کنند از رحمت بیمنتها.
رمضان نیز از تبار همین دمیدهشدنها و بیدارکردنها و زندهسازیهای پس از مردنهای مکرر است. هلال نفس را رهاییبخشیدن از تاریکیهای درون است.
مطلعی نکوست در نکوداشت رهایی از مرتبه آنچه هستی،
و برشدن تا مقام انسان خداگونهای که باید بشوی، به شوق سرودن غزلی از مسیر فرارفتنِ از خویش با قافیههایی دلکش و ردیفهای نغز از نفسی که بر آن مسلطی و بدی را در محاق بردهای و نیکویی را مجال و فضای تجلی دادهای، تا مهار خویش از دست اهریمن بستانی و در دست خویش بنشانی.
امید است که هلالِ روح همچو ماهت از تیرگیهای نهان به در آید. قرار است همراهیاش کنی تا رشد کند و ببالد و ماه کاملی بشود تا در پرتو بلوغش راه را برای خود و برای محیط پیرامون خود روشن سازی و امنیت درون و برون خویش را بیافزایی، آنچنان که همهی پدیدههای مخلوق از آنچه که تو هستی در امان شوند.
قرار است ماهی تابنده شوی و درخشیدن را برگزینی و در امتداد زمانی که بینهایت است، درخشیدن را در جهان بگسترانی. برای آنکه به چنین منزلتی برسی، لاجرم میباید خود را بپالایی و خود را به دست ذوبکنندهات بسپری تا درجه خلوصت را هر چه بالاتر ببرد، تا زنجیرها از دست و پا و دلت بگسلی و برگیری و فرونهی تا در آسمان پریدن آغاز کنی.
پرواز و دیگر هیچ! تا بیکرانها.
همین است ماموریت ما!
اینک که کمان ابروی ماه در آسمانِ ساغر در حال طلوعکردن است، تاریکیهای درون خویش را در معرض خورشیدش بنه تا به درونزدایی آن رخصتی نیک داده باشی.
بیداری را تمرین کن تا خودِ سنگلاخیات را کوفته و هموار کنی تا در دل و جانت قدمگاهی برای فرود و عبور حضرت حق بسازی.
بدینگونه مهندس سازههای نفس خویش باش جانا!
ماه روحت که کامل شد، آنگاه مردنِ پیش از مرگ را بیاغاز، با اختیار و در آزادی تا لذت آرامش و روشنبینی ببینی، تا مهتاب درونت را در آسمان عشقِ بیدریغ به انتشار نور درآوری، تا از آن پس زیستن در معشوق را در خود به نظاره بنشینی.
رمضان مبارک است؛ وجودافزا، بالاکِشنده، روحفزاینده و نفسپرورنده است. آزاد میکند، جانی نو میبخشد و تازه میکند، نه اینکه در بند کند و زنجیر بر دست و پای نهد و نامُدارانه تازیانه عقوبت زند.
چون کریم است، میدهد و میبخشد و در ازایش هیچ نمیخواهد و این معنی عشق است.
این ذکری ضروری است که در رمضان، همچون همیشه، آزردن حرام است و جان به لبِ خلایق رساندن گناه است و خون مردمان در شیشهکردن اهریمنخویی است.
آنها که خود از تاریکیهای درونِ خویش بند خویش بر مردم میافکنند، چگونه توانند پیامآور رهایی رمضان باشند؟ مگر نه این است که دین همچون عشق کار دل است؟! پس چگونه است که مردم را به جبر تشنگی و گرسنگی بدهند و از آزادمنشی رمضان سخن بگویند؟
آنها که خود زنجیر بر دست و پای دارند، چگونه خواهند توانست از رهایی دیگران سخن بگویند؟
آنها که مغز قرآن را وانهادهاند و پوستهاش را به خفتگی تقدیس میکنند، کی شود که دست از استعمار قرآن بردارند؟
آنها که خود از درون با خود در صلح نیستند، کی توانند که با مردمانی که به هر دلیلی با روزهی ماه رمضان همراهی نمیکنند، بر سر صلح و مدارا باشند؟
قرآن آزار مردمان نپسندد و نپذیرد. آنان در دین آزادند. حتی کافران آزادند که بر دین کفرِ خود باشند. در این ماه از آزار خلقِ روزهندار بپرهیزید که در دین زور و اجبار و تحمیل و اکراه نیست ای مدعیان ایمان!
بهروز مرادی
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.